جدول جو
جدول جو

معنی خلعت یافتن - جستجوی لغت در جدول جو

خلعت یافتن
(بِ شَ رَتَ)
خلعت گرفتن. خلعت بدست آوردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ مِ لَ / لِ کَ دَ)
مخالف یافتن. چیزی را غیر آنچه گمان رفته یافتن
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ رِ کَ گَ دی دَ)
نجات یافتن. رها شدن:
یعنی ای مطرب شده با عام و خاص
مرده شو چون من که تا یابی خلاص.
مولوی.
بندی مهر تو نیابد خلاص
غرقۀعشق تو نبیند کنار.
سعدی (طیبات).
دانند عاقلان بحقیقت که مرغ روح
وقتی خلاص یافت کزین آشیان برفت.
سعدی.
مگر آنکه هر دو چشمش همه روز بسته باشد
بورع خلاص یابد ز فریب چشم بندان.
سعدی (طیبات).
بستۀ زنجیر زلف زود نیابد خلاص
دیر برآید بجهد هرکه فروشد بقیر.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
(بِ رُ شِ کَ بَ دَ)
رخنه یافتن. (یادداشت بخط مؤلف) ، اختلال پیدا کردن. تباهی یافتن. (از یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ تَ)
خوشی یافتن:
جان تو هرگز نیابد لذّت از دین نبی
تا دلت پر سهو و مغزت پرخمار است از نبید.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از الفت یافتن
تصویر الفت یافتن
الفت گرفتن، مونس شدن، انس گرفتن، عادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مزه یافتن، خوشی یافتن خوشی یافتن: جان تو هرگز نیابد لذت از دین نبی تا دلت پر سهو و مغزت پر خمار است از نبید. (ناصر خسرو. 94)، مزه خوش یافتن
فرهنگ لغت هوشیار